رد شدن به محتوای اصلی

پست‌ها

نمایش پست‌ها از اوت, ۲۰۱۹
امروز روز سختی بود. از ساعت 6 کوکی رو بردم کلینیک واسه یه جراحی جزئی و سرپایی، ساعت 12 شب رسیدم خونه.  با همه‌ی خستگی و لهیدگی، دوست داشتم سیگارمو روی بالکن بکشم. محله‌ی ما، آروم و بی‌سروصداست. نه که آلودگی صوتی نداشته باشیم، دوتا خیابون پایینترمون اتوبان تهران-کرجه که صدای هوممممش همیشه توی خونه‌ی ما جاریه. ولی محله آرومه. صبحها صدای خوندن پرنده‌هاست و بلندگوی گاه به گاه وانتی‌های دستفروش. ساعت از 11 که رد می‌شه، صدای بچه‌ها آروم آروم می‌پیچه توی کوچه. عمده‌ی صدای بچه‌ها از ساختمون اونور کوچه است. از این خونه‌ها که حیاطشون سمت کوچه است.  خونه‌ی عجیب و هیجان انگیزیه، اگر بچه باشی. یک ساختمون قدیمی دو طبقه، که هر طبقه‌اش دو واحده. از این مدل خونه‌ها که پانزده سال پیش بابای خونه تصمیم می‌گیره یه طبقه روش بزنه و دو واحد واسه بچه‌هاش درست کنه. بعدا که به دوتای اولی یه واحد داده، دیده این آخری سرش بی‌کلاه مونده و یه تیغه می‌ندازه وسط واحد خودشون و ته تغاری رو هم جا می‌دن. حالا همه‌ی ‌اون بچه‌ها ازدواج کردن و بچه‌ دارن. تابستون که می‌شه این بچه‌‌ها از ساعت 11 کم کم بند و بساطشونو توی ح

حلزون از کوه فوجی بالا برو آرام آرام.

تصمیم گرفته‌ام یک ماه، مرتب اینجا را آپدیت کنم. اگر بگویم هرروز، شاید شدنی نباشد، اما دلم می‌خواهد مرتب بنویسم. راستش باید جایی باشد که آدم بتواند حرفهای دلش را بزند، قبل‌تر توی توییتر می‌شد. الان ولی همه‌چیز فرق کرده. توییتر پر شده از کاربران فیک، و واقعی‌های عصبی. فرقی نمی‌کند چند وقت بهش سر نزده باشی، یا هر روز توی اون شبکه اجتماعی کوفتی پلاس باشی. همیشه یک چیزی هست که آدمها سرش دعوا دارند. قبل‌ترها هم پر از سوژه بود، ولی همه اینقدر عصبانی و در آستانه‌ی انفجار نبودند. چیز عجیبی هم نیست. جامعه افسرده است، همه دلزده و خسته.  حدود دو ماه پیش بود که فروشگاه اینترنتیمو راه انداختم، پر از شور و شوق و شعف. احساس شروع کردن یک کار جدید، احساس تکون خوردن، از جا پاشدن. اما امروز، بعد از سه هفته دوری از فعالیت‌های مرتبط با کارم، نشسته‌ام پشت میز و لپ تاپ جلویم باز است. نگاهم خیره مانده به کنجی و گاه گاهی سرکی توی گوشی‌ام می‌کشم. هیجان اولیه رفته و ترس جایش را گرفته. ترس از شروع دوباره و ادامه دادن. تراپیستم معتقده کمال‌گراییه که نمی‌ذاره شروع کنم. ترس از شکست. این جوری می‌تونم خودم رو توجیه