رد شدن به محتوای اصلی

پست‌ها

نمایش پست‌ها از نوامبر, ۲۰۱۱

نامه ی شماره 4

دوست خوبم سلام  خوبی؟ در چه حالی؟ اگر از من می پرسی ملالی نیس جز دوری شما :دی این تیکه اش شوخی بود. نه اینکه دلم نخواد ببینمت ها اتفاقا یه حس قیلی ویلی ای دارم برای این دیدنه. ولی خوب حتما هنوز وقتش نرسیده و باید صبور بود.  امروز خیلی خوب نیستم. یه دلتنگی غریبی دارم که از صبح همراهمه . از اونا که هر حرفی اشکمو در میاره. یه بغض سنگین.  دلتنگ یه آدمی میشم که یه دوست معمولیه. مرده شور این دوستی های معمولی رو ببرن که هر کیو خیلی دوست داری و بهش نمیرسی اسم یه دوست معمولی می ذاری روش و سعی می کنی همیشه کنارت باشه. هر چند که هیچوقت نفهیمد وصال یعنی چی. هیع! بیخیال. از زدن این حرفها چیزی عایدمون نمیشه که. باید زندگی کرد. کاریش نمیشه کرد. ادامه می دیم.  

نامه ی شماره ی ۳

مخاطب خاص روزهای دلتنگیم سلام اینکه برات نامه نمی نویسم به این معنی نیس که فراموشت کردم. البته اعتراف می کنم که همیشه هم به یادت نیستم. میدونی من قدرت تخیلم خیلی فراره. یعنی اگه یه ذره وا بدم برمیگردم به منطق و استدلالهای همیشگی. اینقدر که از بچگی من بزرگ بودم و منطقی. همیشه باید تصمیم درست میگرفتم. نمی گم که تصمیمهام درست بوده الزاما. ولی همیشه ترس از اشتباه همراهم بوده و نذاشته دلمو به دریا بزنم. حالا توی  ۳۰ سالگی دارم یه سری کارای نوجوونی رو می کنم هر چند که حس اون روزا رو نداره.   خوب تو چطوری؟ خوبي؟ روبراهی؟ اوضاع بر وفق مراد هست؟ تو برام بگو از خودت. از زندگیت. راضی ای؟  این سومین نامه ایه که برات می نویسم و از تو هنوز خبری نشده. دوست دارم بیشتر ازت بدونم. دوست دارم بشناسمت. با من حرف بزن. من به شنیدن احتیاج دارم. البته شاید به شنیده شدن بیشتر. خوشحالم که هستی و برات می نویسم.  الان باید برم. می دونی یکی هست که داره سعی می کنه مخ منو بزنه. و من میخوام ببینم می تونه یا نه:دی . برات تعریف می کنم. تا بعد :*

نامه شماره 2

"یه روزی مخاطب خاصم" سلام این چند روز همش به یادت بودم. یعنی همش توی ذهنم برات نوشتم. ولی حوصله ی نوشتن نداشتم. ببخش دیگه.  خیلی چیزا برای تعریف کردن دارم, از کدومش بگم؟  جسته گریخته شروع می کنم ببینم تا کجا حوصله ام می ذاره.  اول از کامران و هومن بگم, این دوتا داداشا که عین مدادتراشن و فیلان, همیشه رو اعصابم بودن و هستم. ولی الان این آهنگ دوستت دارم شون رو گذاشتم توی گوشام و هی گوش کردم. اصولن وقتی حالم خیلی خوب نیس یه همچین کاری می کنم. نگران نشو چیزیم نیست. یعنی هست, ولی از نظر فیزیکی و اینا چیزیم نیست. می دونی از چی ناراحتم؟  بازم من فک کردم تو همه چی رو می دونی. ببینم تو گودری ای؟ خوب من که جوابتو نمی دونم, برات توضیح میدم اگه باشی هم تکرار میشه برات( مث درسهای دوره ی مدرسه :دی) ببین یه جایی بود که خیلی خوب بود. من توش یه عالمه دوست پیدا کردم, با .هم گفتیم خندیدیم, گریه کردیم  ساده و صمیمی بود. اصن یه فضای باحالی بود .  بعد یهویی گوگل زد به سرش و گفت می خواد ببندش. ما خودمونو به آب و آتیش زدیم که نکنه این کارو, ولی گوش نکرد. الان همه ی ماها آواره شدیم. هر کی یه جایی خودش