من باید قصه گو می شدم .باید راه می افتادم دوره ی خیابانها٫ شال سبزی بر سرم٫ با کوله ای که در آن کاغذ پاره هایم را ریخته ام. باید راه می افتادم و می رفتم. قدمهایم را می شمردن٫ به ۱۰۰۰ که می رسید می ایستادم. کوله ام را می گذاشتم زمین و دستانم را به هم می کوفتم و فریاد می زدم: دوره گرد داستان گویم. بشتابید. نقالی نمی کردم٫ از رشادت های میدان جنگ حرفی نمی زدم٫ و یا از سهراب که به دست پدرش کشته شد . و یا از کاووس که سیاوش را به خاک سیاه نشاند و یا حتی از سودابه که دلبری مکار بود. فریاد می زدم دوره گرد داستان گویم. برایتان قصه می گفتم از بچه ای که پر هیاهو می دوید و عمه ای که می خواست به او یاد بدهد در خانه ی آقا و خانوم موسیقی هفت نفر زندگی می کنن. برایتان قصه می گفتم از مردی که ترسو بود و زنی که صبور. برایتان قصه می گفتم از عشقی که کهنه
. شد٫ ماند و ماند تا بیات شد. برایتان قصه می گفتم از مادر بزرگی که تنها آرزویش دیدن عروسی تنها نوه ی پسری اش بود. برایتان قصه می گفتم از مادری که تنهاست٫ تنهاست٫ تنهاست. انگار که بقیه ی مادرها. برایتان قصه می گفتم از زنی که سی سالگی اش را جشن گرفت و به انتظار چهل سالگی روزها را می شمارد.
من باید قصه گو میشدم. باید فریاد می زدم. داستان دارم٫ تکه تکه٫ بخش بخش.
من باید قصه گو می شدم.
من باید قصه گو می شدم
من باید قصه گو می شدم
. شد٫ ماند و ماند تا بیات شد. برایتان قصه می گفتم از مادر بزرگی که تنها آرزویش دیدن عروسی تنها نوه ی پسری اش بود. برایتان قصه می گفتم از مادری که تنهاست٫ تنهاست٫ تنهاست. انگار که بقیه ی مادرها. برایتان قصه می گفتم از زنی که سی سالگی اش را جشن گرفت و به انتظار چهل سالگی روزها را می شمارد.
من باید قصه گو میشدم. باید فریاد می زدم. داستان دارم٫ تکه تکه٫ بخش بخش.
من باید قصه گو می شدم.
من باید قصه گو می شدم
من باید قصه گو می شدم
chera facebooketo deactive kardi?
پاسخحذفخیلی تو مود نیستم. باید دور باشم یه مدت
پاسخحذف